شعر سوره فلق
شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۵۷ ق.ظ
ای خدا بنده ای بی پناهم/عبد حیران و گم کرده
راهم
برنخیزد
ز دل غیر آهم/من اسیری به چنگ گناهم
میکنم زمزمه قول حق را/قل اعوذ برب الفلق را
آنکه جنگ خدا پیشه کرده/در خلائق همه ریشه کرده
در
خیال بشر بیشه کرده/بهر دین من اندیشه کرده
میکنم زمزمه قول حق را/قل اعوذ برب الفلق را
آن دمی را که شب رو نماید/یا که ظلمت ز هر سو بر
آید
جای
هشیاری ام غفلت آید/فتنه عقل و دلم را
رباید
میکنم زمزمه قول حق را/قل اعوذ برب الفلق را
یارب از شر سحر زمانه/از خطر های جادوگرانه
هر
دم آید به سویم نشانه/جز تو نبود مرا پشتوانه
میکنم زمزمه قول حق را/قل اعوذ برب الفلق را
بارالها بده اذن یادت/تا کنم صبح و شامت
عبادت
الامان
الامان از حسادت/از کسی که به آن کرده
عادت
میکنم زمزمه قول حق را/قل اعوذ برب الفلق را
شاعر:حسین رشیدی
۹۳/۰۲/۱۳
احسنت به این جوشش...
خدا قوت...